موسایی که بود

صحنه‌ی تقابل حضرت موسی و ساحرها در قرآن به این صورته:
اتفاقات در یک روز تعطیل رسمی بوده و مردم شاهد ماجرا بوده‌اند.
فرعون تمام کیدش رو جمع کرده و بهترین ساحران شهر رو برای مقابله با موسی آورده.
اول ساحرها طناب‌ها و چوب‌هاشون رو به زمین‌ انداخته‌اند و با استفاده از سحر، کارای خفن کرده‌اند.
بعد حضرت موسی عصاش رو انداخته و عصاش که به مار بزرگی تبدیل شده تمام دم و دستگاه ساحر‌ها رو قورت داده.
بعد ساحرها به سجده افتادن و گفتن این کار اصلا از جنس سحر نیست، ایمان آوردیم.
(برای خوندن نسخه‌ی اصلی داستان به این لینک‌ها می‌تونید برید:
http://tanzil.net/#7:115
http://tanzil.net/#20:65
http://tanzil.net/#26:43
(
من هر وقت این داستان رو می‌خونم سرشار از غرور می‌شم، البته بعدش با صحبت‌های ساحران اشکم درمیاد.
 قدرت و عزت خدا رو کاملا توی این داستان می‌شه دید.
 توی ذهن من این بخش از قرآن خیلی پررنگه، برای من یه ملاک مهم برای تشخیص  حق از باطل همین داستان هست. حق اینچنین حقانیت خودش رو ثابت می‌کنه.
نکته‌ی ابتدایی و مهم داستان اینه که موسی با ابزار ساحرها باهاشون مقابله می‌کنه، کاری که موسی می‌کنه کاملا شبیه کار ساحرهاست.
اوج داستان هم وقتیه که ساحران به سجده می‌افتند. ساحرانی که متخصص سحر بوده‌اند به سجده می‌افتند. اون‌ها عظمت کار موسی رو از همه بیشتر درک می‌کنن. و جالبه، اون‌ها بعد از این‌ که کار موسی رو دیدن نگفتن عجب ساحر حرفه‌ای‌ای هستی! اون‌ها فهمیدن که کار موسی ادامه‌ی سحر نیست، ورای سحره.
نمی‌دونم چرا همیشه وقتی این داستانو می‌خونم به این فکر می‌کنم که ساحرهای اون زمان، دانشمندای این زمان هستن (سحر اون زمان = علم در این زمان). و تمام حرفای بالا رو درباره‌ی دانشمندای این زمان تصور می‌کنم.

 


موضوعاتِ مرتبط:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">