the prestige

شاید سال 91 بود که احسان عرفانی این فیلم رو بهم پیشنهاد کرد، و نمی دونم چرا تا الان این پیشنهاد توی ذهنم مونده بود، شاید چون خیلی کم پیش میاد که کسی بهم فیلمی رو پیشنهاد کنه. یا شاید چون خیلی کم پیش میاد که احسان عرفانی بهم چیزی رو پیشنهاد کنه. نمی دونم.

بالاخره دیشب دیدمش.

توی 24 ساعت اخیر هر وقت که فرصتی پیش اومده، راجع بهش فکر کردم، راجع به برداشت هایی که ازش کردم.

البته سرِ دیدنش اون طور که باید شگفت زده نشدم، شاید یه دلیلش این بود که فیلم 2 ساعته رو توی 3 ساعت دیدم و مغزم فرصت کافی برای تحلیل داشت.

طبیعتا اگه می خواید لذتِ دیدن این فیلم رو ببرید، ادامه ی مطلب رو نخونید. اگر هم نمی خواید فیلم رو ببینید ادامه ی مطلب رو نخونید! چون برای کسایی نوشته شده که فیلم رو دیده اند. (در واقع اگه می خواید ادامه ی مطلب رو بخونید، باید زحمت بکشید و فیلم رو ببینید، برای فهم درکِ ادامه ی مطلب دیدنِ فیلم ضروریه.)

راستش رو بخواید اولای فیلم وقتی اون پیرمرد چینی رو دیدم، به جای تعظیم به فداکاری و تعهدش، به این فکر کردم که این یه فریبه، و همین باعث شد یکم ذهنم منحرف بشه و یادم بره که به از خود گذشتگیش توجه کنم.

همچنین کسی که باهاش فیلم رو می دیدم خیلی از شخصیت کریستین بیل بدش اومده بود و این رو مدام می گفت! همین باعث شد من هم از وسطای فیلم طرفدار جکمن بشم و دوست داشته باشم که اون آخر بازی برنده باشه. 

ولی وقتی 5 دقیقه ی آخر فیلم رو دیدم، و این دوتا انحرافِ فکریم رو کنار گذاشتم، با یه نکته ی خیــلی مهم مواجه شدم:

این که ساز و کار دنیا بیش از حد ساده است؛

بیش از حدی که نیاز به تکنولوژی عجیب و غریبی داشته باشی، 

حتی بیش از حدی که خیلی به علم نیاز داشته باشی، علمی که می تونه معجزه بکنه،

(شاید تنها چیزی که از علم نیاز داری همین باشه که دنیا خیلی ساده است، برای به دست آوردن هر چیزی باید یه چی رو از دست بدی؛ و البته علم تفصیلی به همین یک جمله. درباره ی این موضوع یه عکسِ عالی دارم، ولی هنوز کسی که باهاش این عکس رو به اشتراک بذارم پیدا نکرده ام)

(در کنارش به جکمن نگاه کنید که اون همه وقت و هزینه گذاشت، اون همه زحمت کشید، و تنها به این خاطر که اون جمله ی ساده رو بلد نبود شکست خورد.)

یکی از نتایج اون جمله اینه که: برای بهترین شدن در رشته ی خودت باید به نصفِ یک زندگی قانع باشی،

(که البته در این داستان، هر دوتا کریستین بیل (اسمش توی فیلم یادم نیست) خیلی کمتر از نصفِ یک زندگی گیرشون اومد، دوتاشون معشوقه هاشون رو از دست دادن، حتی یکیشون جونش رو هم ...)

توی این 24 ساعت داشتم به همین دوتا نکته فکر می کردم، و هنوز حس می کنم که باید خیلی برای خودم بنویسم تا بهتر بفهممش. شاید، شاید اگه بهم بگن هرچی می دونی رو می خوایم ازت بگیریم، و اجازه داری فقط یک جمله رو نگه داری، اون جمله همین جمله باشه:

دنیا خیلی ساده است، برای به دست آوردن هر چیزی باید یه چی رو از دست بدی.


موضوعاتِ مرتبط:
عکس رابا من به اشتراک بگذاردوست عزیز
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">