کتابخانه تکانی

گفتم که خونمون رو عوض کردیم.

بعد از استراحتِ بعد از اسباب کشی نشستم که یه سر و سامونی به کتاب هام بدم، 

توی خونه ی قبلی کتابام تو جاهای مختلف خونه چپونده شده بودن، در واقع خانمم با ظرف ها و لباس هایی که از خونه ی باباشون آورده بودن همه ی کمدها رو تصاحب کرده بودن و یه کمد خیلی کوچولو (و این اواخر روی یک میز!) رو به کتاب های من اختصاص داده بودن، طبیعتا این مقدار جا خیلی کم بود و کتابایی که جایی پیدا نمی کردن مجبور بودن زیر پله، بین آت و آشغال ها یا زیر تخت، میون خاک و خل و ... جایی برای خودشون دست و پا کنن.

البته هر کتابی که می خوندمش و لازمش نداشتم می بردم خونه ی بابام - به این بهانه که اعضای اون خونواده بخونن - تا یکم دست و بالم بازتر بشه.

خونه ی جدیدمون خیلی کمد داره، و من خیلی خوشحالم که یه کمدِ زشتِ بدونِ قفسه (که احتمالا قبلا جای رختخواب ها یا بلااستفاده بوده) به من داده شده که سر فرصت چندتا چوب به عنوان قفسه توش بذارم و به عنوان کتابخونه ازش استفاده کنم، الحمدلله.

داشتم می گفتم، نشستم که یه سر و سامونی به کتاب هام بدم،

می خواستم ببینم از بین کتاب ها کدوم ها رو نخونده ام و هنوز می خوام بخونم (بعضی کتاب ها رو نخونده بودم و الان نمی خواستم بخونمشون دیگه)،

علاوه بر این می خواستم یه چالش کتاب خوانی هم توی وبلاگم راه بندازم، به این صورت که در سال آینده 12 تا از این کتاب ها رو انتخاب کنم، بخونمشون و با شما در میونشون بذارم.

همچنین می خواستم ببینم از هر کتابی چند صفحه اش رو خونده ام و چند صفحه ی دیگه باقی مونده و حتی چند درصدش رو خوندم و ... می خواستم بازی طوری باشه که در هر لحظه پیشرفتم توش معلوم باشه، می خواستم به طورِ ریز بتونم پیشرفتم رو ببینم.

عدد درستی از کتاب هایی که هنوز می خواستم بخونمشون در دست نداشتم، فکر نمی کردم این قدر زیاد باشن،

بعد از بررسی همه ی کتاب ها و تعداد صفحاتی که خوندم و نخوندم و ثبتشون توی یه فایل اکسل، به نمودار زیر رسیدم: (به خاطر گرافیک ناجورش متاسفم، همین قدر بلد بودم)

 

 

مجموعا 68 تا کتاب شد. نمودار رو دوست داشتم، می تونستم باهاش پیشرفتم رو توی کاری که خیلی دوست دارم کاملا ببینم.

یه خوبی دیگه ای که این کار داشت این بود که جلوی عطشِ کتاب خریدنم رو خیلی خوب می گرفت، هر وقت که میلِ کتاب خریدن توی وجودم زبانه بکشه با فکر کردن به این لیست بهتر می تونم جلوی خودم رو بگیرم.

قصد ندارم که 12 تا از این کتاب ها رو برای سال دیگه انتخاب کنم، به جاش دوست دارم هر چند وقت یک بار بیام و گزارشی درباره ی این 68 تا کتاب و این نمودار که روز به روز تغییر می کنه بهتون بدم،

نمی تونم قول بدم که سال دیگه همه شون رو خواهم خوند، حتما می دونید که معمولا کتاب هایی که توی کتابخونه می مونن و خونده نمی شن تقریبا کتاب های دوست نـداشتنیِ آدم هستن، بیشترِ مطالعه ی هر کسی از کتاب های جدیدیه که می خره یا از کتابخونه ها می گیره. تازه این تعداد کتاب برای یک سال خیلی زیاده، ولی از کجا معلوم؟ شاید همین بازی باعث بشه بیشتر کتاب بخونم و بیشتر روی این لیست تکیه کنم و در آخر سال همه ی این کتاب ها خونده شده باشن! (حتی تصورش هم غیر ممکن می نماید!)

پس یه برچسب به اسمِ آن 68 کتاب به این نوشته می زنم و گزارش هایی که درباره ای این لیست بهتون خواهم داد رو می تونید توی همین برچسب دنبال کنید.

-----------------------------------

می دونم فضولی جذابه، بالاخره کتابخونه ی یک نفر هم نوعی حریم خصوصیشه،

ولی به همون جمله ای که گفتم توجه داشته باشید، این که کتاب هایی که توی کتابخونه ی یه نفر خونده نشدن به نوعی کتاب های دوست نداشتنی اون فرد هستن، و همچنین به این موضوع که این کتاب ها رو دوست دارم بخونم، پس این ها کتاب های دوست نداشتنیِ من هستن که دوست دارم بخونمشون، در واقع شما با این لیست نه می تونید بفهمید که من چی رو دوست دارم و نه این که چی رو دوست ندارم! :)


موضوعاتِ مرتبط:
در حق انسان دویست و پنجاه ساله ظلم کردی.
از بهکتاباییهخونذم که خونذم. اضلا نمیشد زمین گذاشتش!

کاش،کتابایی که خوندی رو هم میزاشتی# فضولی. 

اولویتم نبوده، یا حالش نبوده، یا ...

بعضی کتابا یکی دو سال توی کتابخونه ام می مونن و وقتی خونده می شن می گم عجب کتابی بود! در حالی که توی اون مدت هر وقت بهش نگاه کردم، گفته ام کی حال داره اینو بخونه؟!

نه دیگه، اونطوری خیلی اطلاعاتتون در موردم زیاد می شه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">