نمی دانم چه تیتری

اولش* این طوری است که آدم از "خودش" بودن، "مسلط" بودن، خسته می شود. هنوز پا در نیاورده است، بهتر بگویم، به اندازه ی کافی پا در نیاورده، به جای اینکه قدم به وادیِ انسانیت بگذارد، هنوز دوست دارد در بغل طبیعت باشد. مثلا نمی تواند بدونِ موسیقی سَر کند، چرا که در این صورت فکرش به کار می افتد و امانش نمی دهد، آرامش برایش نمی گذارد، یا در مراتبِ بعد بدونِ کارِ لغو، کارهای لذیذِ غریزی، نمی تواند دوام بیاورد، اگر بخواهد کاری را برای حق انجام دهد بی تاب می شود، حوصله اش سر می رود، کلافه می شود، درست مثل کسی که زیرِ آفتابِ داغ ایستاده باشد ....

هم نباید خسته شد، و هم نباید فشار آورد، بالاخره این سختی طبیعی است و باید منتظرش بود، از طرفی هم به نظرم نباید باهاش سرشاخ شد، مقابله ی مستقیم نفرت زاست. اینکه تسلیمش شوی از اینکه قربانیت کند کار مناسب تری است! چاره ای هم نیست، اصلا زمان بر بودنِ "خوب شدن" به همین خاطر است، باید کم کم، کم کم ظرفیت را بالا برد. شاید قبلا گفته باشم حاج آقا قاسمیان به کسانی که می خواهند با قرآن مانوس شوند می گویند به مدت یکسال روزی یک صفحه قرآن بخوان. یا برای شروعِ خوب شدن، ازشان شنیدم که می گفتند فقط نماز صبح را با دقت بخوانید. هم ایشان می گفتند: "ما چقدر تجربه کردیم، چقدر عمر هدر دادیم تا این چیزا رو فهمیدیم."

این توصیه به سخت نگرفتن واقعا برای جوان تر ها لازم است، قبلا هم راجع بهش نوشته ام: دستِ ما کوتاه و خرما بر نخیل ... .

یک نکته ی دیگر هم که به درد چنین مواقعی می خورد، استاد صفایی می گفتند: وسطِ صفحه ی 56 ِ کتابِ "استاد و درس" ... . (لینک دانلود کتاب)

--------------------------------------

* من خودم هنوز همین جام. شایدم عقب تر.


موضوعاتِ مرتبط:
مطالبتون خیلی خوب بود بازم سر میزنم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">