دستگیری ادمینهای تاینیموویز، قانون حجاب اجباری، و به هم ریختن صف شله!
(این متن با کمی خشم نوشته شده، ولی فکر نمیکنم غیرمنطقی باشه.)
------------------
سایت تاینیموویز چندان به کار من نمیآمد، متاسفانه تعداد فیلمهای سانسور شدهاش خیلی کم بود.* ولی طراحی فوقالعادهی سایت و حرفهای بودن و بهترین بودنش باعث میشد تا جایی که بتونم ازش فیلم دانلود کنم و به بهانههای مختلف از دیدن تریلر فیلمها تا خوندن کامنتهای اعضاش بهش سر بزنم.
بعد از مدتی به روز نشدن سایت، از جایی شنیدم که ادمینهاش رو دستگیر کردهاند. خیلی برام عجیب بود، نه به خاطر این که دیدن فیلمهای خارجی رو تفریح ایدهآل، و حتی چندان مناسبی بدونم، بلکه به این خاطر که «چرا الان؟»
حتی در حال حاضر زیاد دغدغهی مجرم بودن یا نبودن ادمینهای این سایت رو ندارم، بیشتر سوالم همین هست: «چرا الان؟»
چرا الان که ۶ سال از فعالیت این سایت میگذره این اتفاق میافته؟
چرا بعد از گذاشتن حدود ۲۰هزار فیلم و سریال توی این سایت؟
چرا الان که رنک الکسای سایت توی ایران به ۶۸ رسیده؟
چرا بعد از همکاری این سایت با مشهورترین دوبلورهای ایران؟
من واقعا فکر میکردم قراره این سایت به کارش ادامه بده، میدونستم احتمالا کارش بر خلاف متن قانون هست، ولی فکر میکردم حالا که این قدر رشد کرده حتما قراره کارش ادامه پیدا کنه، شاید مصلحت بزرگتری در بین هست. ( #آقا_خوشش_بیاید )
این چه کاریه؟ تکلیف ما چیه آخر؟ به متن قانون تکیه کنیم؟ که نمیشه. به عملکرد مجریان قانون تکیه کنیم؟ من که واقعا از عملکرد مجریان قانون چیزی دستگیرم نمیشه.
متن قانون که کشکه
اینو خیلی وقته که فهمیدهام، البته خیلی دیر فهمیدم. برای یک آدم مذهبیِ معتقد به ولایت فقیهِ شرکتکننده در راهپیماییها قانون، اونم قانون جمهوری اسلامی خیلی چیز مهمیه، یه جورایی شرافتش بهش گره خورده، ولی واقعا تا یه جایی آدم میتونه توجیه و تفسیر و تاویل کنه، بیش از اون دیگه خریته.
اصلا به نظر میاد توی کشور ما قانونها برای اجرا نوشته نمیشن، و واقعا نمیدونم برای چی نوشته میشن!؟
قانون ممنوعیت ماهواره، قانون حجاب اجباری، قانون ممنوعیت کپی فیلم، فیلترینگ و فیلترشکن و ...
(مثالهایی که زدم مثالهایی بودن که بیشتر راجع بهشون با افراد صحبت کردهام، احتمالا مثالهای خوبی نباشن، ولی مغزم به اینا دسترسی بیشتری داره.)
دربارهی موافق یا مخالف بودن با این قوانین حرف نمیزنم، دربارهی اجرا نشدن یا اجرایی نبودنشون حرف میزنم.
همهی اینهایی که گفتم بیقانونی رو نشون میده، ولی این عکس کشک بودن قانون رو ثابت میکنه:
حساب رسمی رئیسجمهور و رهبر در توئیتر
و قس علی هذا ...
عملکرد مجریان قانون
دانیل کانمن توی کتابش، «تفکر، سریع و کند» میگه برای این که یادگیری اتفاق بیفته، محیط باید دوتا خصوصیت داشته باشه:
۱. پیشبینیپذیر باشه.
۲. نتیجهی انتخابهامون رو سریع ببینیم.
اگه قانون کشک بود، ولی مجریان قانون کارهاشون رو از روی یک قانون محرمانه، ولی دقیق، انجام میدادن باز بهتر بود.
اون موقع با آزمایش و خطا میشد بفهمیم اون قانون محرمانه و غیررسمی چی هست. ولی شوربختانه اینطوری هم نیست.
بذارید به همون مثال تاینیموویز برگردیم.
اگه ساختن سایتی مثل تاینیموویز جرم نیست، چرا دستگیر شدن؟ (پیشبینیناپذیری)
و اگه جرمه چرا الان؟ (بازخورد دیرهنگام)
مجری قانون، اینطوری ما واقعا نمیفهمیم با چی طرفیم. اصلا تکلیفت با خودت معلومه؟
(آیا توی کشور یک مجری داریم که پرسیدن این سوال درست باشه؟)
نتیجهاش فقط نفهمیدن قانون نیست، نتیجهاش بیشرفی و بیدینیه
حدود یک سال پیش این ایده توی ذهنم شکل گرفت که یکی از چیزهایی که به شدت با هستهی دین، با ذات دین، گره خورده، مفهوم عهد هست.
در این حد که فرد متعهد همون فرد دیندار هست. یعنی اگه به من بگن یک معیار برای دینداری بگو، میگم پایبندی به عهد. (البته عهد معنای وسیعی داره، مثلا تعهدی که انسان نسبت به چشم و فکر و قلبش داره رو هم شامل میشه.)
داشتم میگفتم، با این رویکردی که در جامعهی ما وجود داره، نه تنها نمیفهمیم قانون (نوشته شده یا اجرا شده) در کشور چیه، بلکه درک درستی نسبت به مفهوم قانون هم پیدا نمیکنیم. یعنی به همین صورت نمیتونیم به قرارهایی که با همکاران، دوستان، همسر یا حتی خودمون میذاریم متعهد بمونیم.
هیچ باید و نبایدی رو توی زندگی برنمیتابیم، حتی اگه توسط خودمون گذاشته شده باشه، و تبدیل میشیم به آدمای بیشرف، به آدمای بیدین.
شرف و دین به کنار، صف شله به هم ریخته!
توی چند سال اخیر، که سنم بیشتر شده و بیشتر مشهد هستم و توی صف شله، یکی از غمانگیزترین و دردناکترین صحنهها رو بارها دیدهام.
معمولا توی شهر ما صفهای طولانی برای شله درست میشه، و مثلا بعضی وقتها اینطوریه که اگه ساعت ۷ شله بدن، من از ۶ میرم توی صف میایستم، بعضیها از ۴ و ۵ میرن. :)
خب طبیعیه که همیشه آدمهایی هستن که جا میزنن، بدون ایستادن در صف میخوان شله بگیرن، این صحنهایه که بهش عادت کردهایم، اونقدرا دردمون نمیگیره با دیدنش. مردم توی صف هم معمولا تحمل میکنن و تذکر میدن و با کمی ناراحتی به انتظارشون ادامه میدن.
ولی بعضی وقتا اتفاق دیگهای میافته.
وقتی تعداد متقلبین از یه حدی بیشتر میشه، مثلا ۲۰ ۳۰ نفر متقلب هستن که در ورودی تجمع کردهاند، آدما کمکم از صف جدا میشن و به جلوی صف سرک میکشن، شک و دو دلی رو میشه به طور واضح توشون دید، از طرفی واقعا دوست دارن توی صف بمونن، به قانون احترام بذارن، و از طرف دیگه میبینن اینطوری شاید بهشون شله نرسه، مخصوصا که دقایقی رو هم صبر کردهاند. میتونید تصورش کنید؟ هر آدمی تا یه حدی میتونه این وضعیت رو تحمل کنه، ولی همه میدونن که قانون جنگل بهتر از قانونیه که فقط برای یک عده اجرا بشه. اینطوری میشه که صف به طور کامل به هم میریزه و مسئولا هم درا رو میبندن و به هیچکس شله نمیرسه.
هر موقع این صحنه رو دیدهام افسوس خوردهام و به بقیهی زمینههای زندگیمون توی چنین اجتماعی فکر کردهام.
-----------------
* ربطی به بحث نداره، ولی برای دانلود فیلم سانسور شده سایت آپتیوی رو از دست ندید.
- این لینکها رو هم ببینید: