بی مدرسه
این مطلب به طور کامل از اینجا کپی شده:
زندگی #پدرانه من سرشار است از #تصمیم های بزرگ. در هشت سال #پدری در دوراهی ها و بزنگاههای قرار گرفته ام که برخی در چند دهه پدری با آن مواجه نشدهاند. #دوراهی های پزشکی سخت، تصمیمهایی که یکباره همه متخصصین و اطباء عقب نشینی می کنند و میگویند تصمیم با شماست و امضاء اوراقی که همه عالم را در برابر #مرگ فرزندت بریالذمه میکند.
اما شاید هیچکدام از تصمیمات به اندازه اکنون مرا در خود فرو نبرده است. وقتی #تربیت #خودت برایت همه #زندگی است؛ وقتی رکنی از این #خود میشود #پدری و به تبع آن رسالت تربیت #فرزند ؛ وقتی میخواهی به هرچه میدانی #عمل کنی؛ وقتی در فراز و فرودهای زندگی با همه جان ایستادهای که خلاف باورت قدم برنداری و سرانجام، و وقتی به این #باور میرسی که #آموزش_پرورش رسمی کشور مزاحم #تربیت توست و دستت را خط میزند ؛ آنگاه حاصل جمع همه اینها می شود : #علی_مدرسه_نخواهدرفت
شاید خیلیها نفهمند جنگیدن برای زندگی یعنی چه، تجربه نکردهاند سختی و تلخی دعای ِ #خداکند_بماند اما برای من که زندگی را تمنا کرده ام ، سخت است روزهایی #بودن علی را که به سختی پدید آمده ؛ به دفتر مشق کسانی تبدیل کنم که فهم مشترکی از #انسان ، #هستی ، #خدا و #نشاط ، #ادب و سرانجام #سعادت نداریم.
بزرگترین نقطه افتراق من با #نظام_آموزشی رسمی کشور آن است که به #الگو ثابت معتقد نیستم. یکسان سازی تمام آدمها برای رسیدن به آدمهای مثل هم را با فلسفه #خلقت ناساز میدانم. تنها فائده آموزش و پرورش آن است که فرزندان ما آنجا #دوز_خفیفی از معضلات انسانیت را خواهند چشید و فکر میکنم برای این فائده نیاز نیست علی همه عمرش را سپری کند.
احتمالا علی از امسال مدرسه نخواهد رفت … تا خدا به کجا دلالت کند … البته این بدان معنا نیست که من توصیه مشابهی برای سایر علی ها و بچه های همسال دارم. بلکه دقیقاً بر اساس همان توضیح پارگراف قبلی، معقتدم باید بر اساس احوال، امیال و شرایط فرزند برای آموزش آنها تصمیم گرفت.