من چنین برخوردی با سوسکای خونمون دارم، شما رو نمی دونم.
اولا:
اونقدرها باهاشون مشکل ندارم، تا وقتی که مزاحمت جدی برام به وجود نیاوردن به نظرم اجازه دارن باهام هم خونه باشن. (تازه با فرض این که من نسبت به اون ها بیشتر صاحب این خونه باشم، شاید اون ها هم به صابخونه شون اجاره بدن، حتی به طور نسبی اجاره ای بیشتر از اجاره ای که من می دم. شاید هم مالک باشن! کسی چه می دونه؟)*
منظورم از مزاحمت جدی اینه که تعدادشون به قدری زیاد بشه که "حس بدی" داشته باشم، مثلا این که هر روز یکیشون رو ببینم، وگرنه هفته ای یک دونه اشکالی نداره.
درباره ی آلوده بودنشون اطلاعِ چندانی ندارم، فکر نمی کنم تعداد کمشون خطر جدی ای برای بهداشت باشن.
دوما:
با توجه به قسمت قبل، اگه سوسکی رو در حال حرکت در گوشه ای از خونه ببینم احتمالا بهش لبخندی می زنم و براش دست تکون می دم. اگر هم حال نداشته باشم بی تفاوت نگاهش می کنم، فقط در این حد که مطمئن بشم مسیرش از روی من نخواهد گذشت!
معمولا خانمم مجبورم می کنه که سوسکا رو دنبال کنم و بکشمشون، منم تا جایی که ممکنه سعی می کنم با مهربونی دنبالشون کنم که بتونن از دستم فرار کنن، خانمم لجشون در میاد، ولی مشکل چندانی ندارن، بالاخره من وظیفه ی مرد خونه که همون تلاش برای کشتن سوسک بوده رو به اندازه ی کافی انجام داده ام.
سوما:
ولی بعضی وقتا سوسکه واقعا کند راه می ره و به اندازه ی کافی خوب فرار نمی کنه که نتونم بگیرمش. در این جور مواقع یه کاغذ نزدیکش می ذارم که بره روش، بعد پرتش می کنم بیرون. فکر نکنم از سقوط دردش بگیره، بیشتر به نظر میاد به شکل یه بازی بهش نگاه کنه. البته ممکنه با چالش هایی مثلِ گم کردن خونه اش یا زن و بچه اش مواجه بشه، که اون هم اشکال نداره، باعث می شه با یکم سختی پخته تر بشه و عمر کوتاهش رو پربارتر زندگی کنه.
چهارما:
امروز یه سوسکی رو خانمم دید که از طرفی سریع فرار می کرد، و از طرف دیگه خیلی احمق بود، مدام به در و دیوار می خورد و از چشم پنهون نمی شد! بدتر از همه این که بهاره (خواهرزاده ی خانمم) مدام تعقیبش می کرد و من نمی تونستم راه فرارش رو باز کنم. خیلی ناشیانه رفته بود زیرِ ریشه ی فرش و من به راحتی یه ضربه ی آروم زدم بهش، زنده موند، ولی دیگه نمی تونست فرار کنه.
پنجما:
روی کاغذ گذاشتمش و رفتم که بندازمش بیرون، ولی یکهو فکری به ذهنم رسید:
آیا این سوسک ترجیح نمی داد که کشته بشه؟
که البته این سوال خیلی سریع جواب خودش رو گرفت، "احتمالا نه!"
چرا "نه"؟ به همون دلیلی که ما انسان ها تقریبا همیشه زنده موندن در هر شرایطی رو به مردن ترجیح می دیم.
و چرا "احتمالا"؟ چون من نمی تونم خودم رو جای یه سوسک بذارم، شاید سوسک ها تو این زمینه با ما آدم ها متفاوت باشن.
تازه شاید بعد از مدتی زخم هاش التیام پیدا می کرد و می تونست به زندگیش ادامه بده ...
-------------------------------------
* مجموع وزنِ موریانه های جهان بیشتر از مجموعِ وزن انسان هاست. (از اینجا) البته احتمالا مجموعِ وزن، ملاکِ خوبی برای مالک بودنِ سوسک ها و موریانه ها نباشه، ولی قابل تامله. این نوشته نمی خواد درباره ی مالکیتِ واقعیِ خونه ی ما صحبت کنه وگرنه چیزهای بیشتری می شد گفت. در هر حال فعلا زورِم به تک و توک سوسک هایی که می بینم می رسه، پس می شه فرض کرد من مالکِ خونه ام هستم.
** این نوشته می تونه به عنوان یه دستورالعمل برای برخورد با سوسک ها در نظر گرفته بشه، من که این دستورالعمل رو می پسندم و پیشنهادش می کنم.
بعدا به این عکس برخوردم، که خیلی مربوط بود خداییش!