محمدرضا شعبانعلی

ظاهرا اتفاقی بود، این که بیش از یک ماه پیش توی یه وبلاگ خیلی خوب متنِ جالبی خوندم، متنی که درخشان نبود، ولی جالب بود، خوب بود، و پایین اون متن نوشته شده بود که این متن رو کسی به اسم محمدرضا شعبانعلی نوشته.

رفتم به سایتش، قدرتِ نوشته ها، و البته طراحیِ خوب سایت، باعث شد که 2 3 ساعت توش بگردم، از این نوشته به اون نوشته، از این موضوع به اون موضوع و از متن نوشته ها به کامنت هاشون؛ و همین طور که می خوندم افکار مختلفی توی ذهنم شکل می گرفت، افکاری که وقتی با یه آدمِ مهمِ جدید رو به رو می شی به ذهنت میاد، این که می خوای تحلیلش کنی، می خوای سریع قضاوتت رو نسبت بهش صادر کنی؛ که آیا این آدم یکی از روشن فکراییه که حرفای صرفا جالب می زنن؟ یا یکی از نویسنده هاییه که فقط آدما رو جوگیر می کنن؟ یا کسیه که می تونم از حرفاش استفاده کنم؟ کسیه که می تونه رشدم بده؟ ...

قطعا نوشته هاش به شدت خوندنی بودن، و حتی می تونستم ازشون استفاده کنم، مثل خیلی آدم ها و کتاب ها و سایت هایی که از حرفاشون به شدت استفاده می کنم، و حتی حرفاشون رشدم می ده.

------------------------

تنها یه سوال باقی مونده بود، این که آیا اون قدر خوب هست که جزو لینک های وبلاگم بشه یا نه؟ احتمالا می دونید، لینک های وبلاگم کسایی هستن که به شدت ازشون تاثیر گرفته ام، دلبرانی هستن که برای من مصداق این بیت حافظ هستن:

گشته ام در جهان و آخر کار           دلبری برگزیده ام که مپرس

کسایی که بسیاری از اوقات ازشون نقل قول می کنم، افکارشون رو به شدت درخشان می دونم، و به نظرم خیلی فهیم هستن. کسایی که به نظر من حرفاشون جلوی حرفای دیگران قرار داره، و افکارشون بالاتر از افکار دیگران پرواز می کنه.

داشتم می گفتم، هنوز این سوال برام باقی مونده بود که لینک سایت شعبانعلی دات کام رو توی لینک های وبلاگم بذارم یا نه؟ 

(ممکنه بعضی ها اوجِ این نوشته رو همین نقطه بدونن، این که چرا اون سایت رو توی لینک ها گذاشتم؟ این که معیارهای من برای تشخیصِ جلو بودنِ یک حرف، یا درخشان بودنِ یک فکر چیا هستن؟ این که چرا تا این اندازه از محمدرضا شعبانعلی خوشم اومد؟ ... ولی این نوشته برای این موضوع نوشته نشده! :) بلکه فقط می خواد تا حدودی نگاهِ من به این آدم رو تصویر کنه. و اساسا این "چرا"یی که مطرح می شه جوابش همه ی سیستم فکریِ منه، و نمی شه توی نوشته ها بیانش کرد، حاصلِ همه ی چیزایی که توی عمرم دیده و شنیده و خونده و به طور کلی احساس کرده ام هست.)

حدود یک هفته بعد اون سوال جوابِ مثبت گرفت و لینکی به لینک های وبلاگم اضافه شد. :)

--------------------------

- فقط می خواستم اهمیت لینک های وبلاگ رو براتون توصیف کنم، و همین طور بگم که حواستون باشه، لینک جدیدی اضافه شده.

- این 29مین نوشته از سری مبارزه با لالمونی بود. فردا آخرین نوشته منتشر خواهد شد. :)


موضوعاتِ مرتبط:
فکر میکردم مسن تر باشن

سلام.

آره، منم اولاش که خوندمش فکر می کردم کسی که نوشته اش حدود 50 سالی سن داشته باشه. :)

آرمان‌شهر ۱۰ بهمن ۹۴ , ۱۰:۴۴
متن جالبی که گفتی و درباره تلویزیون بود رو خوندم
در ردش عقیده اش همین بس که صفر و یکی نگاه کرده بود.
همین.
دیکتاتوری محض است که چون نمیتوانی افکارت را تزریق کنی پس تلویزیون رو خاموش کنی.
من خیلی وقتها تلویزیون تماشا میکنم صرفا برای اینکه تو جامعه بدونم چه افکاری در جامعه و مردم تزریق شده و بدونم یا پیش‌بینی کنم که چطوری برخورد کنم.

سلام.

قبل از رد کردنِ یه عقیده، سعی کن نکات مثبتش رو ببینی، 
اتفاقا یکی از مباحثی که همین آدم مطرح می کنه اینه که وقتی با یه فکرِ نو مواجه می شی نباید سریع دنبال تناقض هاش بگردی، بلکه باید دنبالِ مصداق هاش، و این که از چه جهاتی می تونه درست تر باشه، بگردی.

با سلام. با لینکی آقای شعبانعلی بهتون داده بودن وارد وبلاگتون شدم.جالبه که تعداد افرادی که از ایشون تاثیر گرفتن روز به روز داره بیشتر میشه و بلااستثنا هر کی مطالب ایشون رو می خونه جذب طرز تفکرش میشه.

سلام.

خیلی خیلی خوش آمدید.
بذارید یه نکته هم من اضافه کنم:
کسایی هم که به قبیله ی ایشون اضافه می شن، خیلی بهشون ارادت دارن و یکهو می بینن بیشتر اوقات دارن درباره ی حرفاشون فکر می کنن و با بقیه ی درباره ی ایشون صحبت می کنن.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">